دیروز عکس پدر بزرگو برداشته بودم داشتم داغونش میکردم که پدری گفت آرنیکاجان اونو بده به من بابایی، منم خودمو زدم به اون راه و به جای عکس قوطی خالی کبریتو بهش دادم. دوباره پدری گفت نه بابایی اونو بده به من ، منم گشتم روی زمین یک لنگه جوراب پیدا کردم و دادم به پدری ، دوباره پدری گفت: نه آرنیکا جان اونی که تو دستت بده به بابایی، منم آخر سر پیرهن آبی خودشو بهش دادم.
چرا بزرگترها هر چی ما برمیداریم رو میخواهن . مگه ما هر چی اونا بر میدارند میخواهیم؟؟؟؟
Myspace Graphics
Myspace Layouts