Lilypie Second Birthday tickers

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

سر کاری!

دیروز عکس پدر بزرگو برداشته بودم داشتم داغونش میکردم که پدری گفت آرنیکاجان اونو بده به من بابایی، منم خودمو زدم به اون راه و به جای عکس قوطی خالی کبریتو بهش دادم. دوباره پدری گفت نه بابایی اونو بده به من ، منم گشتم روی زمین یک لنگه جوراب پیدا کردم و دادم به پدری ، دوباره پدری گفت: نه آرنیکا جان اونی که تو دستت بده به بابایی، منم آخر سر پیرهن آبی خودشو بهش دادم.
چرا بزرگترها هر چی ما برمیداریم رو میخواهن . مگه ما هر چی اونا بر میدارند میخواهیم؟؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: