Lilypie Second Birthday tickers

۱۳۸۸ اسفند ۲۷, پنجشنبه

چهارشنبه سوري 1388



چهارشنبه سوري امسال ما تصميم گرفتيم بريم خونه افسانه جون يكي از دوستاي خاله ناهيد و تو حياطشون چهارشنبه سوري رو جشن بگيريم. در واقعه اين اولين چهارشنبه سوري بود كه من تجربه ميكردم. چهارشنبه سوري پارسال من خيلي كوچيك بودم و مامان و پدري ميترسيدند منو بيرون ببرند. بنابراين امسال با در نظر گرفتن تدابير شديد امنيتي، به من اجازه دادند تا اين مراسم زيبا و جالب رو تجربه كنم. آتيش بازي و از روي آتيش پريدن رو خيلي دوست داشتم ولي از ترقه بازي و تق و توق اصلا" خوشم نميومد و هر موقعه خاله عسل ترقه ميزد من ميترسيدم و ميپريدم بغل پدري! مامان از اينكه من از آتيش نميترسيدم يكم نگران بود. البته من هم چندين بار با كمك پدر و مامان از روي آتيش پريدم و كلي كيفور شدم. خيلي اون شب رو دوست داشتم كاشكي هر روز چهارشنبه سوري بودااااااااا
و اما امان از دست اين بلاگر كه اينقدر فيس و افاده داره كه مامان حوصله نميكنه هر روز بياد اينجا و خاطرات منو آپ كنه. جديدا" يكسري لغت ديگه ياد گرفتم كه ماماني رو كلي ذوق زده كرده:
چتي (كتي)
ماشين
آقا
(كمي تا قسمتي البته )شعر چشم چشم دو ابرو
شعر حسني نگو بلا بگو ( اونهم قسمتي)
يه روزي آقا خرگوشه...

هیچ نظری موجود نیست: