Lilypie Second Birthday tickers

۱۳۸۸ آذر ۱۷, سه‌شنبه

من و پسر عمو بيغش


شنبه شب عيد غدير خونه عمو ماني اينا دعوت شديم. من و نامي، پسر عموم خيلي با هم بازي كرديم. نامي تمام اسباب بازيهاش رو به من داد و اجازه داد من سوار چرخش بشم و بازي كنم. اين چند وقت كه مامان بيمارستان بود من از غذا افتاده بودم و زياد غذا نميخوردم. مامان نگران سلامتي من بود و فكر ميكرد بزودي دچار سوء تغذيه ميشم. ولي وقتي نامي شروع كرد به غذا خوردن من هم تمام غذام رو خوردم. مامان تصميم گرفته ايندفعه كه من ناهارم رو نخوردم منو ببره پيش نامي.

۳ نظر:

لیلا مامان پویان گفت...

باریکلا دختر خوب که غذاتو می خوری فکر کنم منم هر روز پویانو باید بیارم خونه شما!

لیلا مامان پویان گفت...

راستی خاله جون این فامیلای شما برعکس فامیلای ما عجب اسمای با کلاسی دارن.

ندا مامان مانی گفت...

سلام خاله خیلی خانوم شدی می بوسمت